شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

خاطره

پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۸۷، ۰۳:۵۷ ق.ظ
یا قدیم برای کسی که نثرهایم را دوست دارد مدت ها بود یادم رفته بود که کنار زدن موهایت را از روی صورتت ، چقدر دوست داشتم و بازی کردن با انگشت هایت را وقتی توی چشم هایم نگاه می کردی و می گفتی که دویدن روی ماسه های ساحل را خیلی دوست داری . حتی یادم رفته بود که دویدن روی ماسه های ساحل را چقدر دوست داشتی . هیچ یادم نبود ، ستاره های دنباله دار را دوست داشتی و با دیدنشان ، با خنده جیغ کوتاهی می کشیدی و چشم هایت را می بستی و آرزو می کردی و هیچ وقت هم به من نمی گفتی چه آرزویی کردی ... تا این که ... دیشب باران آمد . می گفتی باران ، بوسه ی خداست روی تن عاشق هایی که با هم زیر باران راه می روند . یادم نرفته بود که می گفتی باران بوسه ی خداست روی تن عاشق هایی که با هم زیر باران راه می روند . دیشب باران آمد . من خیلی چیزها یادم آمد . خیلی چیز ها .                                                                                   شاد و درخشان باشید                                                                                            خودم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۱/۱۰
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی