شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

خیس تو می شوم ...

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۸۷، ۰۴:۴۵ ق.ظ
یا قدیم برای کسی که نثرهای موزونم را دوست دارد . ابرها را رویم می کشم . تمام ابرهای سیاه را که باران می بارند . تو می باری روی تنم . خیس تو می شوم . ابرها را می خواهم ، برای هزار سال ، هزاران سال . باران اینقدر لطیف است ، اینقدر لطیف است ، اینقدر که احساس می کنم تو ، مرا می بوسی . دوست دارم بوسه هایت را روی صورتم بدوزم . بودنت را زیر این پتوی ابری نقاشی کن . من این هوا را دوست دارم .بگو خورشید همان جا که هست بماند . کاش می توانستم ابرها را توی اتاقم نگه دارم . به من بگو چرا اینقدر دیر به دیر می باری ؟؟! لحظه هایم بی تو خشک می شوند ، ترک بر می دارند . تو ، خود خود بارانی ! نه ! باران فقط گوشه ایست از تو ! تو هزار بار بزرگتری ، هزاران بار فراتر ، ابری تر ، لطیف تر ، بارانی تر ، آسمانی تر ...                                                                                       شاد و درخشان باشید                                                                                                 خودم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۱/۲۵
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی