دلم میگیره وقتی ...
يكشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۸۸، ۰۵:۰۶ ق.ظ
یا قدیم
برای کسی که نثرهای موزونم را دوست دارد با آرزوی خوشبختی ...
نشسته بودیم .لیوان نسکافه به دست نشسته بودیم روی نیمکتی در پارکی که همه ی درختهایش چنار بود . چند تایی کتاب روی نیمکت بود ، بین من وتو . شازده کوچولو و جنگل واژگون را یادم است ، بقیه شا ن را نه .
گفتی : " بخور ، سرد میشه ... " نسکافه ات را خورده بودی . گفتم : " سرد دوست دارم ... "
هرچند آن روز سرد و گرمش زیاد فرق نمی کرد ، به هر حال نمی خوردمش .
گفتم : "تمامشان را نمی توانم ببرم خانه ... "
یکی از کتابها را برداشتی . جوری ورق می زدی انگار می خواستی چیزی از کتاب از انگشتانت به قلبت نفوذ کند . دلت گرفته بود . دلت که می گرفت می آمدی اینجا . بین این همه چنار که برگ های پهنشان مثل هزار دست از روی شاخه ها به سمت تو فرود می آیند ...
- تمامشان را ...
- دوست داشتم پیش تو باشند ...
شازده کوچولو رو برداشتم . صفحه ی آخرش را که دیدم یاد سوال همیشگی ام افتادم . ۲ تپه ی شنی بود با تک ستاره ای در آسمان ...
- ماره واقعا نیشش زد ؟؟
- کنایه است ...
انگار نگاه پرسشگرم را روی نیمرخ صورتش حس کرد . به نیمکت تکیه داد . سرش را رو به آسمان گرفت . چشم هایش را بست و گفت :" کنایه است ... نیش مار کنایه است . خود مار کنایه است . شازده کوچولو که جسم نبود . تمامش روح بود . پاک بود و روان . مثل آب مثل باد مثل عشق . رفتن تلخه . دل کندن تلخه . سفر دل کندن می خواد و دل کندن تلخه ، مثل نیش مار .مرگ یه لحضه است ، مثل جرقه ای که کنار ای شازده کوچولو ... "
چشم هایش راباز کرد . به صورتم نگاه کرد ، اشک هایم را که دید روی صورتم ، ساکت شد . چشم هایش داشت چیزی را داد می زد که دوست نداشتم بشنوم .
گفت : " داره بارون می گیره ... "
گفتم:" تنهات نمی زارم ... "
خندید . گفت : " زیادی شازده کوچولو خوندی مگه نه !؟ "
هق هق کنان گفتم :" تنهات نمی زارم ... "
بلند شد . کتابها را برداشت . گذاشتشان توی بغلم . یک قطره باران افتاد روی جلد کتابی که الان یادم نیست . گفتم : " دلم تنگ می شود ..."
گفت :" یادگاری ها برای همین اند دیگر ! من هم تمام بوسه هایت را دارم ، اینجا ... " و انگشتش را گذاشت روی گونه ی راستش .خنده ام گرفت . لبخندی زد .
گفت : " بلند شو ، باران گرفته ... "
بلند شدم . یک دستم به دست او بود و یک دستم به شازده کوچولو ، جنگل واژگون و کتابهایی که الان یادم نیست ...
شاد و درخشان باشید
خودم
۸۸/۰۱/۳۰