میهمانی پشت در
شنبه, ۶ شهریور ۱۳۸۹، ۰۶:۳۰ ق.ظ
"یا قدیم"
هیچ شعری شاعر تو نیست . شاعر تو و پیکر مه اندود عظیمت . همیشه گنگ و عجیبی ؛ همیشه می ترسم، تو پشت در باشی و من تمام شعرهای عمرم را ، تمام عشق هایم را که سرخ مثل کویر و سبز مثل بارانند ، به یک اشاره درون کیسه ات ریزم و بعد آهسته و شاید نه ، سریع و بی وقفه ، سفر شود آغاز.
تو شعر می گویی . به قافیه ی حضور در مه و ردیف سفر . همیشه می ترسم که پشت در باشی ، با یک غزل تازه در دست و لبخندی که سرایت کردنش به من ، سخت است ...
۸۹/۰۶/۰۶