شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

این رمان شخصیت اصلی ندارد

سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۸۹، ۱۰:۴۳ ق.ظ
اینکه بخواهی چیزی بنویسی و به کسی هم تقدیمش کنی و تازه آن کسی هم کسی باشد که تو حاضری تا عید سال دیگر همین طور تره هایش را برایش خرد کنی و از هر سو بدوی تا اسباب نشاط خاطر و چشم و دلش را فراهم کنی ، خیلی دل و دماغ نمی خواهد ! مواد لازم و اولیه اش هم قطعا کم تر و ساده تر است از مثلا ملزومات احداث یک سکوی نفتی ؛ فوقش یک مداد می خواهد و یک تکه کاغذ و کمی هم نور که ترجیحا نور خورشید نباید باشد(البته این یکی کاملا شخصی است ، شما اگر خواستی برو تا دلت می خواهد زیر نور خورشید بنشین ) . آدم می تواند صبح از خواب بیدار شود و بدون تصمیم قبلی کاغذ و مداد مذکور را پیدا کند و یا قدیم و باقی ماجرا ... کوه که قرار نیست جابه جا شود. قرار است چیزی نوشته شود و به کسی تقدیم شود .چیزی نباید کم باشد . نه مداد ، نه کاغذ و نه نویسنده .اما ... یک شرط دیگر هم وجود دارد . آن " کسی " حتما باید وجود داشته باشد .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۶/۲۳
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی