شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

جیغ زدن رو به غروب

يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۸۹، ۰۹:۳۵ ق.ظ
آدم شاید تنها باشد همیشه یا بیشتر اوقات ، اما گاهی وقت هاست که تنهایی خیلی بیشتر احساس می شود. گاهی وقت هاست که آدم بغض می کند و کبود می شود ؛ هوس می کند توی بالکن بنشیند و قهوه بخورد با کسی؛ دلش می خواهد که زمین و زمان به هم بریزد و همه چیز برگردد به ساعتی و دقیقه ای و لحظه ای که تنهاییش اینقدر خودش را به رخ نمی کشید ؛ خدا می داند که دل آدم چقدر جیغ زدن رو به غروب را می طلبد در این وقت ها. آدم به جایی می رسد که دلش می خواهد سرش را بکوبد به دیوار و متلاشی اش کند یا قلبش را از سینه درورد و از پشت بام پرتش کند پایین ... صد سال طول می کشد تا این لحظه ها تمام شوند ؛ تا دوباره آدم نیرویش را به دست آورد و تنهاییش را به صفحه های عقب تر قلب و ذهن و زندگی اش براند. می دانم چه دردی دارد ، همین است که در فاصله ی بغض و کبودی تا بغض و کبودی بعدیم برای تمام کسانی که این درد را می کشند دعا می کنم.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۸/۳۰
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی