شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

از تنهایی2

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۸۹، ۰۵:۵۸ ب.ظ
چند سال؟چند سال؟چند سال باید طول بکشد تا تمام شود این کابوس خالی و بی بو و بی رنگ و بی مزه ؟ تمام حواس بدنم حساس و آماده ی دریافت کوچکترین نشانه از بازگشت تو اند؛کوچکترین نشانه. این همه تنهایم می گذاری که چه بشود؟که بزرگ بشوم؟! این روزهای لعنتی که تمامی ندارند.این روزهایی که دلم هری میریزد پایین و به کسی نمی توانم بگویم . این روزهایی که همه جوری نگاهم می کنند که انگار تمام رازهای مگوی دلم را می دانند. دلم پر است.دلم حسابی پر است و اگر این کلمات نتوانند به تو بفهمانند که چقدر تنها و بی کس ام من این روزها و این ساعت ها به درد لای جرز می خورند، به درد مدفون شدن زیر خروارها خاک سرد می خورند هم خودشان و هم نویسنده شان. کافی بود یک لحظه من را هم می دیدی و این همه سوختنم را از بی همنفسی آن وقت دیگر اینطور فرد باقی نمی گذاشتیم در قعر قعر قعر قعر قعر قعر قعر چاه ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۱/۲۷
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی