شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

چهارشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۰، ۰۵:۰۹ ق.ظ
از تو می خواهند که شروع کنی . شروع می کنی . هیچ اطمینانی نداری ؛ نه به خودت ، نه به دور و برت و نه به هیچ چیز دیگر. زندگی برایت شبیه بازی است.یک بازی بزرگ که دلیلی برای اعتراض به آن نداری و اصلا دنبال دلیل نمی گردی که قواعدش را به هم بزنی ، قهر کنی باهاش یا ولش کنی. رودی هستی که آرم پیش می روی ؛ روزی از تو می خواهند خروشان تر باشی ، مسیر را کمی عوض کنی و شیوه ی حرکتت را . از تو می خواهند که آبشار شوی .اعتراض نمی کنی . بازی جدید به دهانت مزه می کند ، شیرین است ، هنوز تلخی ندیده ای  از قواعدش ؛  ادامه می دهی. و ناگهان می گویند : " رها کن" . خراب می شوی. می شکنی . در هم می پیچی . می ترسی . تلخ می شوی . کوچک می شوی . کوچک و کوچک تر. هیچ می شوی  ... اما مقاومت بی مقاومت. رها می کنی . و هیچکس نمی فهمد که چرا . منتظر می مانی و بازهم هیچ . بازی جدیدی وجود ندارند . دعوت به ادامه دادنی وجود ندارد. رها می کنی.         *خداحافظ
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۱/۳۱
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی