شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

اقیانوسِ منجمدِ مرداد

شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۳۳ ق.ظ
دستام یخ زدن. ناخن هام سیاه شدن از سرما. ولی از جام جُم نمیخورم. هیچ جای این عالم گرم نیست آخه. زمانی از خورشید متنفر بودم. هنوز هم هستم. پناه می بردم به نزدیک ترین سقف از اون همه آتیش. خودم آتیش بودم. حالا اما ، دستام یخ میزنه. حتی در دمای سی و دو درجه. خیلی چیزها با اون دوازده کیلوی ناقابل دود شد و رفت هوا. نمیرم سمت بخاری. محدوده ی اطراف ِ بخاری قلمروی آچو و باباست. پامو که توی این قلمرو میذارم بیشتر سردم میشه اصلن. میام میشینم تو اتاقم و میگردم دنبال دختری که دوست داشت توی یک کشور سرد و کوهستانی زندگی کنه. پیداش نمی کنم. صداش می زنم. نازشو می کِشَم. ازش میخوام که برگرده. بهش میگم که حالا من شدم یه کشور سرد و کوهستانی با جنگل های سوزنی برگ و برف و برف و برف و آفتاب بی رمق و روزهای کوتاه ِ کوتاه و شب هایی که حسابی شب اند، بیا در من ساکن شو. جواب نمیده. ناامید میشم. من به سادگی ناامید میشم. بَبری رو بغل می کنم و واسه آدمی که نیست و نابود شده گریه می کنم. شکویی و رضوانی از گوشه ی اتاق شروع میکنن به فحش دادن. بهشون میگم خفه شید! میگن خودت خفه شو دختره ی زِر زِرو! خفه میشم. من به سادگی خفه میشم. شروع می کنن به نطق کردن. میفهمم که چی میگن. ولی نمی فهمم که چطور به همه ی این چیزها ایمان آوردن. کارِ سختی بوده حتمن. میام پایین و سماور رو روشن می کنم. صبر می کنم تا آب حسابی جوش بیاد. چای دم می کنم. ماگ محبوبم رو تا خرخره پراز چای داغ می کنم. بعد روش آب سرد میریزم که زودتر بتونم سَر بِکِشَمِش. این هم یه جور مَرَضه. چای تلخ و سرد که به معده ام رسید، تازه می فهمم که دلم اصلن چای نمی خواست و بیشتر دوست داشته ام که برم و سر کلاس استاد سلیمانی بشینم. از این ناهماهنگی دلم ریش میشه و دوباره برمی گردم توی اتاقم. هرگز چیزی هم وزنِ چیزهایی که از دست داده ام پیدا نکردم. باید جای خالی ِ چیزها رو با چیزهایی هم وزن و هم رده پر کرد. تو که این رو می دونستی، نباید می رفتی. آخر،حماسه ی گیل گمش، به جای چشم های تو ؟؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۹/۱۱
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی