شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

آجر از من، خانه را تو بساز!

جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۱، ۰۲:۴۱ ب.ظ
وارد اولین سوپرمارکتی که دیدی شو. دست هایت را از جیبهای همان پالتویی که من هیچوقت ندیدم، در بیاور و یک بستنی کاکائویی بخر ، به افتخار من! دوست داشتی همانجا نوش جانش کن و اگرهم دوست نداشتی، برو به یک پارک شلوغ. از همان پارکهایی که صدای جیغ بچه ها و قیل و قال آدمها نمی گذارد صدای افتادن برگها روی زمین را بشنوی. یک نیمکت پیدا کن ، بنشین ،و با خیال راحت بستنی را بخور. حالا شروع کن به قصه بافتن. اخم نکن. کار ِ سختی نیست. ایده ی قصه را خودم تقدیمت می کنم. درباره ی ققنوسی قصه بساز، که یک مشت از خاکستر نطفه اش را، دستی برداشته و برده، و حالا وقتی ققنوس جوان، از خاکستر باقی مانده پر باز می کند، چیزی کم دارد! یک ققنوسِ معلول! قبول کن که ایده ی نابی بود! اجازه داری باز هم به افتخار من و ایده ام ، کاری بکنی. شاید یک سوپرمارکت همین نزدیکی ها باشد. بستنیِ کاکائویی ، همیشه بهترین گزینه است!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۹/۱۷
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی