شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

باید کسی از اول، الفبا را یادم بدهد

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۴:۱۶ ب.ظ
من، پشت همه ی این کُشنده های سوزاننده، پشت همه ی این تلخ و شورهای بی سروته، من، پشت همه ی حالت منحصربه فرد لب هایت، نشسته ام به قیدار* خوانی. تا باورتَرَم شود عادی بودنِ همه چیز. تا فراموش تَرَم شود، خالیِ داغِ واژه های بامعنی را... ببخش محبوبِ دلبندم! عزیزکم... دیگر از این ابر، تصویرِ روشنِ چشم هایت با واژه هایی که بلد بودم، نمی بارد... حالا فقط، من مانده ام و بازسازیِ عادت های قدیمی.     * قیدار. رضا امیرخانی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۰۷
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی