برای همه ی کتاب هایی که نخریده ام...
پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۱، ۰۷:۴۷ ق.ظ
"اهل فرهنگ باید درباره گرانی حرف بزنند"
مطلب بالا را که خواندم، یاد همه ی آن توقف های خیلی کوتاه چند دقیقه ای، جلوی کتابفروشی دفتر شعر جوان در طبقه ی منفی یکِ پاساژ فروزنده ی روبه روی دانشگاه تهران افتادم. همه ی آن نگاه کردن ها و نخریدن ها و گذشتن ها. تازه، یاد ویژه نامه ی نوروزی چلچراغ هم افتادم که چند روز پیش با ایمیل از انتشارش خبرم کرده بودند و من یه کم که به قد و بالا و قیمتش نگاه کردم پشیمان شدم که به آچو سفارش خریدنش را بدهم و خودم را راضی کردم که گفت و گو با هنرمندان و مطالب طنز و عکس و کاریکاتور که تاریخ مصرف ندارند و می شود شش ماه دیگر مجله را از کتابخانه گرفت و هزار بار ورقش زد. چند وقت قبل هم به آچو گفتم که از "ماندگار" برایم "قیدار" بخرد. پرسید: قیمتش؟ گفتم: نمی دانم. چهار یا پنج هزار تومان شاید. غروب که برگشت، گفت ماندگار، قیدار را نداشته و باید سفارش می داده تا از انبار بیاورند. گفتم : سفارش دادی؟ گفت: اولاً نه هزار و پانصد تومان بود قیمتش، دوماً... . دوماًاش را نگذاشتم بگوید که همان اولاً اش دلیل لازم و کافی و ضروری و تامه بود برای خودش. همشهری داستان را هم که همیشه با دو ماه تأخیر می خواندم، حالا دیگر نمی توانم بخوانم. چون کتابخانه ی نازنین به خودش زحمت تمدید اشتراک را نداده و امثال من را حواله داده به ...
نویسنده نیستم. کارم هم نقد نوشتن و بررسی مسائل فرهنگی و کتاب نوشتن و اینجور چیزها نیست که لازم باشد بروم تأترها را تماشا کنم، فیلم ها را ببینم، آلبوم های موسیقی را بشنوم، کتابها را خریداری و مطاله کنم و... تا نبض همه ی مسائل فرهنگی در دستم باشد و اشراف کافی داشته باشم به اینجور چیزها برای درست انجام دادن کارم. ولی واقعا آزار می بینم از اینکه هیچ پولی نمی توانم خرج کنم برای " محصولات فرهنگی " . خودتان حساب کنید حال همه ی آنهایی را که علاوه بر علاقه و عشق عجیب به کتاب و موسیقی و... ، کارشان هم مستقیماً با این چیزها سروکار دارد ولی دستشان کوتاه است و خرما بر نخیل...
۹۱/۱۲/۲۴