کاش همه ی مشکل های آدم ها با حضور یک جفت گوش باز و یک دهن بسته حل می شد
يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۳۸ ب.ظ
فردا قرار است بروم سنگ صبور کسی بشوم که تا به حال صد بار سنگ صبوری کرده برایم. روز سختی خواهد بود قطعاً. نه از آن سخت هایی که دلم بخواهد سر و تهش هرچه سریعتر هم بیاید تا بروم دنبال زندگی ِ نداشته ام. چون آدمی که فردا روبه رویم می نشیند خیلی عزیزتر از این حرفهاست برایم. از آن سخت هایی که مربوط می شود به وجدانم. فرا شب حتماً حال بدی خواهم داشت. فاز منفی نمی دهم. طبق تجربه می دانم که هر وقت کسی نیاز به چیزی دارد تا دنیایش خراب نشود روی سرش و من هم کسی نیستم که آن چیز را توی جیبم داشته باشم، حالم بد می شود. خیلی مسخره است که اسپایدرمن یا بتمن یا جادوگری، ساحره ای ، چیزی نیستم با قدرت های عجیب و غریب که بتوانم حال آدمها را خوب کنم. احساس عجز عجیبی تمام وجودم را می گیرد. کاش همه ی مشکل های آدم ها با حضور یک جفت گوش باز و یک دهن بسته حل می شد. آن وقت من هم کمتر دردم می آمد ...
۹۱/۱۲/۲۷