شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

به نام آچو

دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۴۳ ب.ظ
آچو رفته نشسته روی مبل آن طرفی و من آمده ام نشسته ام روی مبل این طرفی و لب تاپ را هم روشن کرده ام تازه، که این به خودیِ خود برای اخم کردن و ترش و تلخ شدنِ آچو کافیست. تلویزیون خاموش است. مامان نیست، بابا هم همین الان دومین لیوان چایش را خورد و رفت. آچو خسته است و کلافه است از چیزی که می دانم و به خیالش نمی دانم و دلش پفک می خواهد و من تنبل ترین موجود عالمم در این لحظه و هرگز حتی کوچکترین سلول و عصب بدنم هم به این فکر نخواهد کرد که می توانم به یکی از این همه بقالیِ این اطراف که در شعاع کمتر از صد قدم احاطه کرده اند ما را بروم و یک پفک بزرگ بزرگ بگیرم بیاورم دو تایی بخوریم حالش را ببریم. و قطعاً این موضوع خیلی غصه دارم کرده الان. اسمش تنبلی شاید نباشد البته. اصولاٌ اینجوری هستم. تا وقتی توی خانه ام، دلم نمی خواهد بیرون بروم. وقتی می روم بیرون، دلم نمی خواهد برگردم. توی صف اتوبوس به خودم فحش می دهم و وقتی سوار می شوم دیگر دلم نمی خواهد پیاده بشوم و با کلی بدبختی و توجیه و منت کشی از خودم، پیاده می شوم. حالا اینها که چیزی نیست، نگرانی های آچو را کجای دلم بگذارم؟! یعنی به خیالش الان تو داری من را گول می زنی! شاید هم گول زده ای و من الان یک فریب خورده ام که دارم دوران غصه داری و بدو بدو به دنبال یارِ فراری را می گذرانم! خلاصه قیافه اش دیدنی است. جایت خالی! الان لب تر کنم دعوایمان می شود! بدو بدو بروم ادای نی نی جانم را در بیاورم و دو سه چهارتا ماچ حسابی بکنم از لپ هایش، آشتیمان می شود! یعنی اوضاع همینقدر شیرین عقلانه است که دارم برایت تعریف می کنم. یک لحظه صبر کن! آهان. رفتم مسخره بازی های لازم را در آوردم و حالا جو سبک تری حاکم است. این آچوی مهرماهی من جماعتی را مدیریت کرده تا به حال. شکی در این نیست که موفق ترین آدم این خانه است در این زمینه. ولی راستش این همه اعتماد به خود هم خوب نیست. به سادگی تو را تبدیل می کند به یک کبک. طبیعی است که آچوی کبک را دوست ندارم. دوست داشتنی نیست. چیزی کم دارد. خودش را کم دارد. همیشه من باید بچه باشم و او لقمه بدهد دستم. هیچکس نباید آچوی من را سرزنش کند که چرا فلان کردی و بهمان. جایش نباید عوض بشود. کبکی که سرش را، ابروهایش را، چشم هایش را و حتی لب هایش را ناخودآگاه همراه و هماهنگ با محتوای اس ام اسی که می فرستد حرکت می دهد، آچوی دردانه ی من نیست. نفرین جاودانه ی من تا ابد به دنبال کسی است که آچوی من را کبک کرده... *** * جانِ من بیا گولم بزن تا لااقل قیافه ی آچو اینقدر خنده دار نباشد. من از تو رنج میکشم. دست کم سر سوزنی وجود داشته باش. داخلی یا خارجی. هر چه. تا همه چیز اینقدر...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۸
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی