مرمت کن، منو از نو...
چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۲:۰۴ ب.ظ
خود واقعیم وسطِ کلاس شروع کرد به بالا و پایین پریدن و این طرف و اون طرف دویدن و یه پا دو پا کردن و دریبل کردن و تکل رفتن و جاخالی دادن و یک فوتبال جانانه ی چهل و پنج دقیقه ای بازی کردن با ماهانِ شش ساله تا بچه حسابی کیف کند و چند دقیقه یک بار رو به بقیه ی بچه ها فریاد بکشد اَاَاَاَاَ! بچه ها! ببینید چه دریبلایی می زنه! مث مسی جاخالی میده! تا بعدازظهری آنچنان دلچسب رقم بخورد که قد و نیم قدها دلشان بخواهد توی مهد بمانند و گریه کنان بروند خانه. تا به نفس نفس زدن بیفتم و دراز به دراز بیفتم وسط کلاس. تا به این فکر کنم که چرا تا به حال این کار را نکرده بودم؟ چرا یادم رفته بود که می توانم همچین کاری بکنم؟
۹۲/۰۷/۲۴