شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

خودم بودم!

سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۱۸ ب.ظ
تو نمیدانی من امروز چه کردم. خودم هنوز گیجم! رفتم افق. به خودم جایزه دادم. یک شکلات گلاسه خوردم تا مغزم خنک شود و باور کنم که آن آدم، من بودم! گفت فلان کار را که وظیفه ات نیست بیا و مثل همیشه با گردن کج و به روی چشم گویان انجام بده و گفتم، نه. گفتم نمی توانم. گفتم چشم پزشک گفته پشت کامپیوتر ننشین. یک ذره دروغ بافتم. یک ذره. ولی می ارزید. کمرم را داشت دو تا می کرد. طاقت نیاوردم. عاقبت بعد از یک سال زبانم چرخید به نه گفتن. جوری بهش برخورد که بیا و ببین. نتوانست پنهان کند. توی دلم یک به دَرَکِ قوی و عظیم و محکم گفتم و رفتم پیِ وظایف تعریف شده ام. این داستان ادامه دارد البته. گرگ زخم خورده، زهرش را می ریزد. منتظرِ فرصت است. بگو منتظر باشند. ما نیز با آنها منتظر می مانیم!***کسی می دونه چه بلایی سر وبلاگ مهشاد هاشمی اومده؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۶
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی