خوب نیستم، ولی هستم
جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۵۶ ب.ظ
مامان نیست. رفته پیشِ مغزِ بادام. هرچند اگر هم بود، نمی توانستم برایش بگویم که چقدر از خوانده نشدنِ وبلاگم غصه می خورم. برایِ مامان، اینکه دخترش نویسنده ی خوبی نیست، تعریفی ندارد، البته کافیست بفهمد که من از "خوب نبودن در چیزی" غصه می خورم، آن وقت است که با جمله ی " پس کی از تو بهتره ؟ " صدها احساسِ متضاد را در من زنده می کند. کی از من بهتره؟! خدایا! جای مامان خالی است برای همین دلخوشی دادن های ساده. نمی توانم به او بگویم که وقتی وبلاگت بازدید کننده ندارد، یعنی تو تنهایی در دنیایی که اساساً ساخته شده برای ارتباط و تنها نبودنِ آدم ها.
***
ایده ی ناب؟
مطلب و حرف جدید و جذاب؟
قلمِ خوب؟
سابقه؟
چرا علامت سوال می گذارم بی خود؟
بماند.
۹۳/۰۶/۰۷