خبر
پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ب.ظ
بعضی خبرها را که میشنوی، انگار جگرت را در آوردهاند و جلوی چشمت به سیخ کشیدهاند و روی آتش گرفتهاند، یا انگار یک کوه را برداشتهاند و گذاشتهاند روی قلبت، یا مثلاً انگار به یک باره همه چیز تهی شده باشد از معنی، در جا خشکت میزند. دوست داری طرف یک بار دیگر دهانش را باز کند و چیزی بگوید، چیزی که نفی حرف قبلیاش باشد. دوست داری یک بار دیگر بروی یک لیوان آب بخوری، تا ته خیابان قدم بزنی و برگردی و اینبار چیزی را بشنوی که دلت می خواهد. ولی دنیا واقعیتر از این حرفهاست. هنوز گردش ماه و خورشید در زمان معینی رخ میدهد، هنوز فصلها همان هستند که بودند، هنوز آدمها میخورند و میخوابند و هر اتفاقی منطق خاص خودش را دنبال میکند.
باید با منطق زندگی جور بود. باید به یک امیدی دلخوش
کرد، به یک تکیهگاه مطمئن تکیه زد و زندگی کرد.
۹۴/۱۰/۱۰