شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

۱ مطلب در بهمن ۱۳۸۶ ثبت شده است

یا قدیم برای بی مهری که نثر های موزونم را دوست دارد . سقف خانه که فرو ریخت ، خاطرات خاک گرفته را باد با خود برد و همه چیز انگار نه انگار که بود ، نابود شد . شکر ها طعم تلخ خاکستر گرفتند . شمعدانی ها بوی شکستن می دادند و رنگ مرگ داشتند .گربه سیاهه ماهی سرخه رو  از توی حوض بیرون انداخت ، ایستاد ، جان کندنش را دید و راهش را کشید و رفت ... سقف خانه که ریخت ، من ترسیدم . دیگر نه مامان را دیدم نه بابا را ، نه ، تو را . تو که خاطره نبودی ، باد تو را کجا برد ؟ ...                                                                      شاد و درخشان باشید                                                                                  خودم فریبا جونم سلام خوبی شما ؟ از درس ها چه خبر ؟ می بینم که بچه ها طاقت نیاوردن و اومدن مدرسه !! حسابی تعجب کردید مگه نه ؟!! دوستون دارم گل من بیشتر از تموم گل های دنیا شاد و درخشان و پیروز و شاگرد اول باشید !!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۸۶ ، ۱۵:۰۸
شب تاب