شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

۱ مطلب در بهمن ۱۳۸۸ ثبت شده است

یا قدیم برای کسی که نثرهای موزونم را دوست دارد.   دوست دارم تمام درختها نارنجی باشند، مثل همان پاییزی که تو روی نیمکت نشسته بودی و من دوستم دیر آمده بود و تمام پارک را داشتم متر می کردم با قدم هایی که با ترانه ی دریا تنظیم شده بود. مثل همان پاییزی که تو زیر نم نم بارانش نشسته بودی و چای می خوردی و گاهی هم چایت را هم میزدی با قاشق و بی خیال بودی و آرام . دوست دارم تمام درخت ها نارنجی باشند و باران هم بیاید نم نم و صدای ترانه ی "دریا" هم از جایی دور بیاید و من هم بیایم به همان پارک ، بی دغدغه ی آمدن و نیامدن دوستم و جایی بایستم و تو را نگاه کنم. یک دل سیر نگاهت کنم. تو را که زیر نم نم باران نشسته ای و چای می خوری و آرامی و بی خیال ، انگار نه انگار که کسی دارد با ترانه ی "دریا" نم نم عاشقت می شود ... دریا اولین عشق مرا ...   * شاید هم داشتم " لیلی در پاییز " را گوش می دادم، کسی چه می د اند ؟ با "دریا" یا با "لیلی" ، قصه قصه ی توست !! شاد و درخشان باشید خودم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۸۸ ، ۰۴:۵۱
شب تاب