دستشو گرفته بودم. سرمو تکیه داده بودم به بازوش، و آرزو می کردم که اون لحظه، هزار سال طول بکشه...
-------------------------------------------
دو تا دندونِ لق رو ، با هم کندم و انداختم دور. بعد فهمیدم طاقت جای خالیِ هیچکدوم رو ندارم . این شد که برای صد هزارمین بار به پشیمانی سلام کردم و نشستم باهاش چای خوردم. حالا هم کنگر خورده و لنگر انداخته.
-------------------------------------------
هروقت به میم اس میدم و از حال بدم میگم، اونقدر برداشتش دور و عجیب غریب و با مزه است و اونقدر آسمون ریسمون به هم می بافه و از اصلِ موضوع دور میشه که سریعاً خنده میاد رو لبم و حالم دگرگون میشه! همینه که اولین نفری که اینجور وقتا میرم سراغش، اونه!
-------------------------------------------
آب هویج بستنی هم جواب میده. حتی بیشتر از بستنی کاکائویی. خیلی بیشتر. و این قطعاً یک راز بزرگ بود که نمی دونم چرا گفتمش.
------------------------------------------
گر سرکنم شکایت هجران
غریب نیست ها ...
-------------------------------------------
اصلاً نفهمیدم چه جوری اومد، چه جوری رفت! حسش نکردم.
------------------------------------------
آقا، از خدا می خوام که سلام و تبریکمو بهتون برسونه. شما هم کاری داشتی بگو. من با خدا از این حرفا ندارم. حتماً پیغامتونو می رسونه.
ارادتمند: کسی که کاردستیِ امروزِ بچه هاشو به عشق ونامِ شما طراحی و اجرا کرد.