شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است


حالا نه اینکه عشق معجزه کند، ولی خب یک کارهایی از دستش بر می آید. یعنی یک جورهایی به دردسرش می ارزد اگر خیلی نازک نارنجی نباشید. عشق اصولا حوصله ندارد. به ساز شما نمی رقصد ولی اگر به سازش برقصید، با شما مهربان می شود. البته اگر خیال می کنید به ساز عشق رقصیدن کار ساده ایست، خب نه، نیست، هزینه دارد و انعطاف بدنی خاصی هم می طلبد! 

خلاصه اینکه اگر لوس هستید عاشق نشوید که بدجوری حالتان را می گیرد. 



۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۶
شب تاب


لبه ی یک پرتگاه ایستاده ای. هیچ معلوم نیست آن پایین یک دشت شقایق هست یا یک عالمه کاکتوس یا سنگهای تیز. فقط میدانی آن پایین هر چیزی که باشد قرار نیست به تنهایی تجربه اش کنی. مطمئن باش که این بهترین چیز دنیاست. اینکه تنها نباشی. 



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۲۳
شب تاب


به مهدکودک های شهر زنگ میزنم و بغض میکنم. به دیدن دوست های قدیمی می روم و بغض میکنم. وارد خانه ی آینده ام می شوم و بغض میکنم. توی بازار می چرخم و بغض میکنم. با او حرف می زنم و بغض میکنم. تو زنگ میزنی و گریه میکنم. بار اول نیست که با تو حرف میزنم و گریه میکنم. صدای تو کاری میکند که دمل دلم سر باز کند و چرک هایش بیرون بریزد. حالا هم مثل همیشه نمیدانم دردم چیست. فقط میدانم که گاهی دلم بدجوری پر میشود. 

اگر فقط یک روز از عمرم می توانستم خودم را موفق، باعرضه، دوست داشتنی و حتی فقط خوب، احساس کنم، شاید اینقدر غمگین نبودم.



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۶
شب تاب


طبق عادت دمپایی هایم را درآوردم، توی جاکفشی گذاشتم و برگشتم خانه. تازه یادم افتاد که دیگر قرار نیست به آنجا برگردم.



۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۰
شب تاب