شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

 

دلت که حلوا بخواهد بلند می‌شوی می‌پزی لابد. یا نه، می‌نشینی زار می‌زنی. سرت که شروع کرد به جیغ کشیدن از درد، می‌روی فیلم ببینی تا گریه گم شود و با اولین سکانس، زار می‌زنی. هق‌هق‌کنان و فین‌فین‌کنان تا ته فیلم می‌روی چون چشم‌هایت دارند تلاش می‌کنند از حدقه دربیایند و اینجور نمی‌شود کتاب خواند و بروم کمی بیرون قدم بزنم؟ نرو. تو که نَفَسِ قبل و زانوهای قبل و حوصلهء قبل برای سربالایی‌ها و لباسِ تنگ نشدهء تمیز و تنی که بوی عرق و دهانی که مزهء نا ندهد نداری. تو که جان نداری. تو که نمُرده‌ای و هی دلت تنگ‌تر شده و تنگ‌تر شده و تنگ‌تر شده و هر شب خواب او را دیده‌ای و یادت نمانده که خوابش را دیده‌ای. تو که هی می‌چرخی مثل اسب عصاری و گندم‌هایت هیچوقت آرد نمی‌شوند. تو که دلت حلوا می‌خواهد و می‌نشینی زار می‌زنی...

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۴ ، ۱۷:۳۹
شب تاب

 

خورشید معتقده باید سه تا خدا وجود داشته باشه. یکی خدای ما، یکی خدای خدای ما، یکی هم خدای خدای خدای ما. که اگه به اولی گفتیم به ما چرخ و فلک بده و نداشت، بره به خداش بگه که بهش بده و اون بده به ما.

حتی اون هم فهمیده که برای این همه مصیبت یه دونه خدا کافی نیست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۰۴ ، ۱۵:۲۵
شب تاب

 

کاش جایی بودم که نوشتن شغل بود. می‌شد خزعبلاتی که ترشح می‌کنی را تبدیل به پولی کنی که باعث شود یکی جلویت پلو فسنجان بگذارد که کوفت کنی، یا نوش جان کنی، یا هر چه؛ برای آن یکی چه فرقی می‌کند تا وقتی بتوانی پولش را بدهی؟

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۳:۱۹
شب تاب

 

گفتم کاری ندارد. خودم را می‌زنم به خواب باز هم. نمی‌شنوم که نوبهار آمد و شد باز دل من دیوونه... نمی‌بینم که شاخه‌ها سفید و صورتی می‌شوند. تقویم را ورق نمی‌زنم. کاری ندارد. خیال می‌کنم هنور برف‌ها آب نشده که از سینه‌کشِ کوه بتازی با اسبی، پرایدی، چیزی و برسی به خانه‌ام و منِ با لبخند به انتظار ایستاده را برداری ببری به جاهایی دور و دورتر بی‌سوال. خیال می‌کنم بهار ایستاده و یک بار هم که شده نیامده.

کاری ندارد که. خواب زمستانی ادامه دارد تا ابدیتی که تو شاید بیایی...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۰۴ ، ۱۴:۲۱
شب تاب

 

نه اینکه فیلم خوبی باشد فقط زیر گل درشتی‌های لوس همیشگی حقیقتی جریان داشت که خیلی‌ها زندگی‌‌اش کرده‌اند و از قضا آن‌ها همان‌ها بودند که اصلا فیلم را ندیده‌‌اند چون زندگی گُه‌تر از این است که ای بابا برویم سینما یا دانلود کنیم یا چی؟ تمام ریشه و تنه و شاخ و برگ را موریانه خورده باشد، روزها در تقلا و شب‌ها در آه بگذرد، ریز و درشت شلنگِ عن را روی هم باز کنند، سیلی بزنند و لگد بخورند و بعد، صبح فردا کنار یک سفره بنشینند، لباس پلوخوری بپوشند، جشن تولد بگیرند و جوری زندگی کنند که "انگار" هیچ اتفاقی نیفتاده نه فقط برای یک روز بلکه برای همیشه و بارها و بارها. این است حال ما.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۰۳ ، ۲۰:۳۸
شب تاب