شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

زندگی چهرهء زنانه ندارد...

دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۴، ۰۲:۳۶ ب.ظ

 

زنِ چاقِ نفرت‌انگیز روی چهارپایه نشسته بود. با دستِ پف کرده که ناخن‌های کج و خون افتاده داشت چنگال را در ظرف ماکارونی می‌پیچاند و در دهانش می‌چپاند. لبخند هم می‌زد گاهی. دوست داشت خیال کند کسی بوی تنش و صداهای توی سرش و غمِ چشم‌هایش را نمی‌شنود. دوست داشت خیال کند هیچ چشمی او را اینطور ندیده. دوست داشت بیست سال قبل باشد و هیچ چیز مثل بیست سال قبل نباشد.

دوست داشت هیچ چیز مثل حالا هم نباشد. اصلا هیچ چیز هیچ جوری نباشد. دلش برای خانه تنگ شده بود و خانه هزار سال دور بود. 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۴/۲۴
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی