یا قدیم
نثری موزون و کوتاه برای کسی که نثرهای موزونم را دوست دارد.
خاطراتت طلاست . می دانستی ؟ و برق چشم هایت . دست هایت شاخه های سفید سپیدارند که باد پاییزی می رقصاندشان . گیسوانت را باید مروارید بندان کرد ، شبشان را نباید آرزو کرد که صبح شود .پاهایت سوهان روح " نرفتن " اند .
تو نه تک تک آنها که تمام آنهایی . من نه چشم هایت را ، نه دست هایت را ، که تمام تو را ، من ، " تو " را دوست دارم .
شاد و درخشان باشید
خودم
سلام فریبا جونم ! سلام مهربونم !
روزگار به کامه ؟؟!!!
از لطفتون بی نهایت ممنون
متاسفانه مشخص نیست چه روزی میام پیشتون اما به هر حال تا قبل از عید خودمو می رسونم !
دوستون دارم یه عالمه !!!
امیدوارم دست به خاک بزنید طلا بشه !!
شاد و درخشان باشید