یا قدیم
برای کسی که نثرهای موزونم را دوست دارد .
ابرها را رویم می کشم . تمام ابرهای سیاه را که باران می بارند . تو می باری روی تنم . خیس تو می شوم . ابرها را می خواهم ، برای هزار سال ، هزاران سال .
باران اینقدر لطیف است ، اینقدر لطیف است ، اینقدر که احساس می کنم تو ، مرا می بوسی . دوست دارم بوسه هایت را روی صورتم بدوزم . بودنت را زیر این پتوی ابری نقاشی کن . من این هوا را دوست دارم .بگو خورشید همان جا که هست بماند . کاش می توانستم ابرها را توی اتاقم نگه دارم .
به من بگو چرا اینقدر دیر به دیر می باری ؟؟! لحظه هایم بی تو خشک می شوند ، ترک بر می دارند . تو ، خود خود بارانی ! نه ! باران فقط گوشه ایست از تو ! تو هزار بار بزرگتری ، هزاران بار فراتر ، ابری تر ، لطیف تر ، بارانی تر ، آسمانی تر ...
شاد و درخشان باشید
خودم