یا قدیم
برای کسی که نثرهای موزونم را دوست دارد.
یک فرشته ی برفی ، سرما ، دست هایی که یخ می زنند ، نوک دماغی که سرخ شده ، سفید ، شالگردن ، بلند ، شب هایی که تمام نمی شوند انگار ، لرزیدن تمام بدن از سوزی که از پنجره می آید ، نگاه هایی که خشک می شوند ، عشق هایی که قندیل می بندند ، آدم برفی بی کلاه ، بی دماغ ، پاهایی که لیز می خورند ، شومینه ای که هیچ چیز را ، هیچ کس را گرم نمی کند ، کلاغ های بی خبر ، برف ، سفید ، سفید ، برف ، برف ، برف ...
کاش کسانی بودند که می دانستند دلم با زمستان چه عشق بازی ها که ندارد .
شاد و درخشان باشید
یلدایتان پر نور