چرا رفت ؟....
شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۸۵، ۰۳:۲۶ ق.ظ
سلام!
می دونید واسه چی شازده کوچولو یهو ما رو تنها گذاشت و به اخترکش برگشت ؟ آخه اون هرجا رفت بدون هیچ چشم داشتی عشق رو هدیه داد ، اما چند نفر بودن که واقعا عشق رو فهمیدن و قدرش رو دونستن؟
فقط یه نفر . اونم روباه بود که در برابر عشقی که شازده کوچولو بهش هدیه داد چیز مهمی رو بهش آموخت .
کم تر کسی هست که بدونه روباه توی اون لحظه های آخر ، واقعا چی به شازده کوچولو گفت که باعث شد اون به اخترکش برگرده...اما من می دونم!......
وقتی شازده کوچولو خسته از سفر و غصه دار از این که کسی واقعا درک درستی از عشق نداره پیش روباه اومد ، روباه بهش گفت : واسه ی بخشیدن عشق همیشه نباید دنبال این و اون دوید . چون این طوری سخت میشه فهمید که کی واقعا لایق عشقه و قدر اونو می دونه ... پس باید منتظر موند،کسی که عشق رو بخواد حتما دنبال اون میگرده...برو .... برو اون بالا بالاها .بذار همه تو آسمونا دنبال عشق بگردن ! آره ،سخته ، ولی اون وقت دیگه وقتی عاشق شدن سرشون رو بالا می گیرن ....وقتی سختی کشیدن قدر عشقو بیشتر می دونن ...
برو ! برگرد به اخترکت ! قدرت عشق خیلی بیشتر از اونه که ستاره ها و کهکشان ها بتونن جلوی اون رو بگیرن ....
................
شازده کوچولو توی اخترکش بیتاب و منتظر نشسته . اون با چشم دلش ما رو میبینه و هر وقت احساس کنه که یکی از ما ها داره پی عشق میگرده ، توی دلمون ردپایی سبز از عشق به جا میذاره ....
نور عشق اون هر لحظه در حال تابیدنه.... به ستاره ها نگاه کن!
گیرم که دیدن ستاره ها توی روز چشم دل میخواد... مگه نه که چشم دل باید بینا باشه ؟!
" پی عشق باشید و درخشان بمانید"
۸۵/۰۱/۱۹