باد ما را با خود خواهد برد ...
شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۸۶، ۰۳:۰۸ ب.ظ
یا قدیم
برای بی مهری که نثر های موزونم را دوست دارد .
سقف خانه که فرو ریخت ، خاطرات خاک گرفته را باد با خود برد و همه چیز انگار نه انگار که بود ، نابود شد . شکر ها طعم تلخ خاکستر گرفتند . شمعدانی ها بوی شکستن می دادند و رنگ مرگ داشتند .گربه سیاهه ماهی سرخه رو از توی حوض بیرون انداخت ، ایستاد ، جان کندنش را دید و راهش را کشید و رفت ...
سقف خانه که ریخت ، من ترسیدم . دیگر نه مامان را دیدم نه بابا را ، نه ، تو را .
تو که خاطره نبودی ، باد تو را کجا برد ؟ ...
شاد و درخشان باشید
خودم
فریبا جونم سلام
خوبی شما ؟ از درس ها چه خبر ؟
می بینم که بچه ها طاقت نیاوردن و اومدن مدرسه !! حسابی تعجب کردید مگه نه ؟!! دوستون دارم گل من بیشتر از تموم گل های دنیا
شاد و درخشان و پیروز و شاگرد اول باشید !!
۸۶/۱۱/۲۰