ساقیا آمدن عید مبارک بادت ...
يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۸۷، ۰۵:۴۸ ق.ظ
یا قدیم
برای کسی که نثر های موزونم را دوست دارد با آرزوی خجستگی نوروزش
این بهاری که من می شناسم حالا حالا ها خیال دارد هرسال بیاید و همه چیز را زیر و رو کند ! اصلا هم به این کار ی ندارد که شاید کسی دلش گیر جای پاهایی روی برف باشد ، یا هنوز پالتوی سنگین روی شانه هایش را بخواهد ، برای هزار سال ، یا شالگردنی را که بافته و حالا رفته ...
تازگی ها فهمیده ام بهار ، زیباروی بی رحمی است با هزاران عاشق . می آید . این وسط خاطرات گرم زمستانی چند نفر هم مرد ، مرد . مهم انگار فقط اوست ،با لبخند اناری رنگش ...
شاد و درخشان باشید در این سال نو
خودم
سلام فریبا جونم
حالتون خوبه انشاءالله ؟
عیدتون مبارک ! سال جدیدتون خوش مهربون من !
چکار می کنید با دوری ها ؟!!
خیلی دلم براتون تنگ شده . اندازه همه ی قشنگی های دنیا براتون توی سال جدید آرزوهای خوب می کنم .
دوستتون دارم . به همین سادگی ...
به امید اینکه امسال بتوانیم دانه باشیم نه سیب ... !
درخشان باشید مثل همیشه !
این عید رو به همه ی دوستام تبریک میگم .
سماء جون ! هنگامه عزیز ! مرجان گل ! سحر مهربان ! بهار سبز !
و ... هل !
سال نو مبارک !!!
۸۷/۰۱/۰۴