رد پا
يكشنبه, ۸ دی ۱۳۸۷، ۰۵:۰۵ ق.ظ
یا قدیم
برای کسی که نثرهای موزونم را دوست دارد
از تمام دیوارها می گذرم ، یک صبح زمستانی که هیچ صبح بودنش معلوم نیست و به شب هایی می ماند که تو دیگر نبودی . از تمام دیوارهایی که یک به یک می ساختی و می رفتی . می گذرم و هیچ هم پایم نمی لرزد . عاقبت یک روز تمام می شوند تمامشان و من آسمانی را پیدا خواهم کرد هم رنگ تو .
زمستان است هنوز ، جای پاهایت را می بینم روی برف های بعد از آخرین دیوار . جای پاهایی که هست تا دوردست .
شاد و درخشان باشید
خودم
۸۷/۱۰/۰۸