دوباره بارور می شوم ، به یک اشاره ی نگاه تو
سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۹:۰۹ ق.ظ
"یا قدیم"
سخت بود. کشتن شعرها ، سخت بود.خدا شاهد است ، شبیه سقط یک جنین هشت ماه و نیمه ی بدون عیب . درد می کشیدم و تمام زندگی ، تمام لحظه های باتو و بدون تو ، تمام قصه ها و صحنه های خوب وبد ، پیش چشم های خسته ام سیاه میشد و سفید میشد و دوباره رنگ می گرفت و قلب من شدیدتر شدیدتر شدیدتر درد درد ...
تمام شد. تمام شعرها و ایده های کهنه ام به شهر مرگ ، حواله شد و در دوره ی نقاهتم ، صبور بی صدا به انتظار لحظه ای حضور تو و باز هم شکفتن شکوفه های شعرهای نو نشسته ام .
-----------------------------------------------
----------------------
** چیلیک چیلیک ایده هام روی زمین میریزن
چند روزیه طفلیا حال ندارن مریضن ..
...
...
۸۹/۰۶/۰۲