جزیره ی سرگردانی
شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۸۹، ۰۸:۲۴ ق.ظ
تو آنی که روزهای پاییز را هم بلند و ناتمام می کنی مثل کابوس های دنباله دار صدساله.
اشاره ای کافیست تا زمین و زمان کسی را به هم بریزی،تویی که هیچ طوفان و گردبادی زمین و زمانت را نمی تواند به هم بریزد؛همین که به جزیره ی خودت پناه ببری ،همان جزیره ای که حصاری دارد بلند و عظیم از سکوت و تنهایی ، کافیست ، دیگر هیچ جار و جنجالی لازم نیست تا دنیای کسی آوار شود روی سرش و تازه تو هم خبردار نشوی...
تو ، هم ردیف انسانهایی اما ، هم ردیف قدرتمندترینشان ! مگر چند انسان را می شود شناخت که به اشاره شان هرچه تا به حال نشده ، بشود ، در دنیای کسی؟!
هرچه ، از خرابی و آبادی ...
۸۹/۰۹/۲۰