ماگ مخصوص من
دوشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۰، ۱۲:۰۲ ب.ظ
وقت هایی که باران می آید و حوصله نداریم برویم زیر باران بدویم و جیغ بکشیم می آییم می نشینیم توی بالکن روی صندلی های راحتی قشنگمان و چای می نوشیم ، تو توی هر لیوان و فنجانی که دم دست بود و من توی ماگ مخصوص خودم که پایینش نوار قرمزی دارد با طرح دانه های قهوه ! برای تو نفس چای مهم است اما برای من که از بیست سالگی همه ی نوشیدنی ها را در این ماگ نوشیده ام دیگر نفس چای معنا ندارد . اصلا همه ی نوشیدنی های دنیا آرمش بخش و مطبوعند به شرطی که توی این ماگ باشند !
دوستش دارم . یک جورهایی نماد شیوه ای است که برای زندگی انتخاب کرده ام . من سالهاست که بارها و بارها ، در سرما و گرما ، تنها یا در کنار دیگری ، متفکر یا بی قید و آزاد ، در هر مکان و زمانی همه ی نوشیدنی ها را سرد یا گرم در این ماگ می نوشم. کیف هایی خریده ام که در کنار همه ی وسایلم این ماگ را هم در خود جا بدهند تا همیشه در دسترسم باشد ، همیشه حتی در کافی شاپ ها و رستوران ها . برای تو که در لحظه چای می نوشی ، در لحظه می خندی و در هر لحظه زندگی را آغاز می کنی باید خنده دار باشد چسبیدن من به یک ماگ .اما تو نمی خندی. هیچ وقت نخندیدی . درک می کنی که آدمی مثل من به یک دست آویز احتیاج دارد به یک چیز مادی و قابل لمس ـ نه از جنس تو که این همه خوبی !! ـ و مربوط به گذشته تا بتواند باور کند که هنوز زنده است و پاهایش روی زمین است و گذشته ای دارد که مثل ریشه حفاظتش می کند از این سو و آن سو رفتن با باد و این همه خوشبختی اش خواب نیست !
تو هرگز نمی خندی . هیچ وقت نخندیدی . همین است که حالا بعد از این همه سال می توانیم کنار هم بنشینیم در بالکن و چای بنوشیم و یا زیر باران بدویم و جیغ بکشیم ، تو سبکبار و من با یک کوله پشتی که شاید تنها توشه اش یک ماگ باشد پایینش نوار قرمزی دارد با طرح دانه های قهوه !
۹۰/۰۶/۰۷