دلتنگی برای بوی خوش هل !
يكشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۰، ۰۱:۵۳ ب.ظ
خیلی گذشته از وقتی که کنارم می نشستی و من می نوشتم و بعد از انعکاس تصویر نوشته ام توی شیشه ی عینکت کلی کیف می کردم.
خیلی گذشته از روزی که برایم کتابی خریدی و چون قبولش نمی کردم گفتی که برای خودت خریدی اش و من حتی صفحه ی اولش هم برای تو یادگاری نوشتم ! حالا آن کتاب دیگر دست من هم نیست . یکی از اساتید به رسم امانت گرفتش و من دیگر رنگ کتاب را ندیدم و به همین سادگی یکی از یادگارهای تو را از دست دادم.
خیلی گذشته از تقطیع هجایی ! از پر شدن صفحات سفید کتابهای درسیمان با ...
درسته ، خیلی گذشته . ولی من هنوز هم دلم تنگ میشود برای همه ی ساعت هایی که با تو بودم .
نمی دونم هنوز به اینجا سر میزنی یا نه اما آرزو می کنم که بیایی و این مطلب را بخوانی که از اولش هم فقط می خواهد بگوید : دلم بدجوری هواتو کرده هل !
* تا به حال چای نوشیده ای با هل در یک غروب پاییزی ابری بدون باران ؟
تو بوی خوش آنی !
۹۰/۰۶/۱۳