وقتی با خاطره رویا می بافی ...
سه شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۰، ۰۴:۴۲ ب.ظ
یه اتاق کوچیک توی طبقه دوم که دو تا پنجره ی بزرگ داره و وقتی از پنجره نگاه می کنی انگار توی یه سیاره ی جدیدی که آدماش اونقدر قد بلندن که درختا رو از بالا نگاه می کنن! یه اتاق کوچیک با دو تا تخت که یکیش مال منه و اون یکیش واسه یکی که از زندگیم هیچی نمیدونه ، از اینکه چی هستم هیچی نمی دونه ، از اینکه چی میشم هیچی نمی دونه. کسی که قبلا نمی شناختمش اما ازش نمی ترسم . مهربونه و اساسا مثل خودم سازگار. یه اتاق کوچیک با یه عالمه کتاب که از بس اتاق کوچیکه جایی ندارم واسه گذاشتنشون و به اجبار اما با کمال رضایت چیدمشون روی تختم و حالا واسه خوابیدن باید پاهامو حسابی جمع کنم که توی تخت جا بشم . یه اتاق کوچیک با یه لپ تاپ که رنگش صورتیه و اینکه الان دارمش یعنی ارشد قبول شدم و حالا دیگه یه چیزایی خیلی فرق کرده. یه اتاق کوچیک توی فصل پاییز و توی یه هفته ی بارونی که ... ، که هیچی .
می تونم برم قدم بزنم و به اتاق برگردم، هر ساعتی که دلم خواست. می تونم برم به دوستام سر بزنم و به اتاق برگردم هر لحظه ای که دلم واسشون تنگ شد. می تونم برم شام و ناهار و صبحانه بخورم و به اتاق برگردم هر وقت که حوصله آشپزی نداشتم.می تونم برم کتابخونه و به اتاق برگردم وقتایی که خسته شدم از دیدن آدما و هوس کردم برم جایی که یه عالمه کتاب دور و برم باشه و بتونم خیال بافی کنم درباره سیاره ای که همه ی آدماش کتاب می خونن و به هم کتاب هدیه میدن و با کتاب سیر میشن و با کتاب می خوابن و مهریه شون واسه ازدواج کتابه و همه شون هم نویسنده ن! می تونم برم ، هر جا و هر ساعتی ، اما به اتاق برگردم ، قبل از ساعت 10 شب ! ساعت 10 شب وقت حضور و غیابه . وقت اینکه یه آدمی که اسمتو می دونه بیاد و سراغی ازت بگیره ، که ببینه زنده ای ، که ببینه هستی ، که ببینه دست از پا خطا نکردی و هستی !
یه اتاق کوچیک واسه اینکه یه کم تنها باشی. واسه اینکه خودتو پیدا کنی . واسه اینکه بفهمی خانواده یعنی چی . واسه اینکه شک نکنی که تنهایی خیلی سخته . واسه اینکه فکر کنی به همه ی این راهی که اومدی ، واسه اینکه مطمئن بشی حالا اینی رو که هستی دوست داری ، بدون توجه به حرف حتی یکی از آدمای این سیاره.
همین و
آه که این هوا چقدر سرد است ...
بی تو.
عکس:اتاق دو تا از عزیزترین دوستام -خوابگاه دانشگاه تربیت معلم تهران(حصارک)-آبان ۹۰
اینجا رو می خونی ، ولی این باعث نمیشه ننویسم : ای کاش من توی اون اتاق بودم ، هر هفت روز هفته .
۹۰/۰۸/۱۰