من پیر ِ سال و ماه نیَم ...
پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۱، ۰۷:۳۰ ق.ظ
پا میشم.میشینم.می خونم.گوش میدم.گریه می کنم.چای می خورم.توی وبلاگها خودمو می خونم.توی کتابا آرزوهامو می بینم.دست نوشته های قدیمی رو زیر و رو می کنم و از غریبه ای که میونشون موج میزنه به خودم میلرزم.دوباره می نویسم.قایمشون می کنم.
سرده.تلخه . اما امیدوار کننده است.مثل دارو.هر بیماری یه دوره ای داره.میگذرم از دردهای لاعلاج.قصه میسازم از "خوب" شدنم...
۹۱/۰۱/۱۷