و دوباره نمایشگاه ...
جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۳۹ ق.ظ
توی نمایشگاه با بچه های " یادداشت نو موسسه ادبی یزد " همراه شدم. یک گروه خوب با معیارهای معمول(نه معیارهای معروف!!) . کلی کتاب خریده شد با پول بیت المال!قراره این کتابها توی یه نمایشگاه در یزد فروخته بشه به خلق الله . قطعا میشد کتابهای بهتری انتخاب کرد و ... . به هرحال هرکسی تو این دنیا سعی می کنه کاری رو که فکر می کنه همون از دستش برمیاد انجام بده.
روز خوبی بود . توی این چند سال اینقدر روزهای خوبم انگشت شمار بودن که حالا واقعا باید خدا رو شکر کنم .
خدایا شکرت به خاطر ِ حال ِ خوشم .
(رسوب قلم)
حجم سبز زندگی
بعدا اضافه شد :
من میگم حالم خوش ِ اون وقت تو قصد می کنی که حالمو بگیری؟آره روزگار ؟
هی سعی میکنم خوش بین باشم ولی مدام اتفاقایی کنار هم قرار میگیرن که آخرش این جشن به من خوش نگذره . آخه جشن بدون شماها ... ؟
لطفا زود خوب شو نارنجی خانوم . تو دیگه منو تنها نذار ...
۹۱/۰۲/۲۲