کور شوم لال شوم کَر شوم/ لیک محال است که من... محال است؟؟؟؟
پنجشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۱، ۱۱:۱۲ ق.ظ
تو فکر میکنی واسه من آسونه؟ نه عزیزم.نیست.چطور ممکنه آسون باشه؟چطور ممکنه دلمو نشکونه؟چطور ممکنه داغونم نکنه؟اصلا تو چی میفهمی از این چیزا؟هی حرف خودتو تکرار می کنی فقط. نخیر. افسردگی ندارم. آدمی که هیچی نمی فهمه ، چطور ممکنه افسردگی بگیره؟ مگه کَشکه ؟ برو بذار باد بیاد. نه!نرو. باد نمی خوام اصلا. باد با خودش قاصدک میاره. قاصدکها خبرچینَن. نمیخوام خبری داشته باشم از هیچ جا.خبر یعنی آگاهی. یعنی درد. یعنی افسردگی.مریضم مگه؟ حالم خوبه. فکر میکنی واسه من آسونه که بگم حالم خوبه؟؟ اشتباهه! مجبورم صریح باشم عزیزم. اشتباه میکنی. بیشتر دقت کن. همه اشتباه می کنن. اما تو نباید اشتباه کنی، اونم در مورد ِ من. اشتباه نکن. به چشمام نگاه کن. اگه بخوای همینطور روی اشتباهت پافشاری کنی، صدای شکستنم عالَم رو برمیداره و همینطور ادامه پیدا میکنه تا ابد. بعدش تو کَر میشی. بارون کَر میشه. کویر کَر میشه. چطور ممکنه از کَر شدنت دلم نشکنه؟ حالمو نپرس. چون بهت جواب میدم که خوبم. چون بعدش باورم میشه که خوبم. چون بعدش عذاب وجدان میگیرم که خوبم. بعدش از عذاب وجدان می میرم هر روز و هرشب. خوب بودن گناهه عزیزم. چطور ممکنه اینو بدونم و داغون نشم؟
"رفیق باس ساعت خواب و بیداریش با تو یکی باشه که اگه شبی نصفه شبی دلت گرفت یکی باشه که به حرفت گوش کنه..."
از این وبلاگ : غارنشین
۹۱/۰۸/۱۸