یک دختربچه ی صورتیِ توی شیشه های لاک، حل شده...
جمعه, ۹ فروردين ۱۳۹۲، ۱۰:۳۳ ق.ظ
نشستم ناخن های آچو را لاک زدم. هر ناخن، یک رنگ. آخرش دیدیم که هر ده انگشت، رنگهایی شبیه هم دارند. غیر از یک قهوه ای و یک طلایی، بقیه صورتی بودند. صورتی های سال های مختلف. صورتیِ سال سوم راهنمایی که یکی از همکلاسی ها برایم خرید. صورتیِ سال دوم دانشگاه که با بچه ها از توی مترو خریدیم. صورتیِ سال 89 که برای عروسی داداش خریدم. صورتیِ سال کبیسه که برای سالِ جدید خریدم و... . انگار تمام این سال ها داشتم به بهانه های مختلف، خودم را تکرار می کردم. خودم را تکرار می کردم در شیشه های ارزان قیمت لاک. خودم را زندانی می کردم در شیشه های ارزان قیمت لاک. می خواستم یادم نرود که آسان خوشحال می شوم، که بهانه گیر نیستم، که بدخلق نیستم، که می توانم رنگی رنگی باشم! می توانم به زندگی خودم و دیگران رنگ های شفاف و قشنگ بپاشم و خلاصه می توانم هر کاری را بکنم که برای دختر بچه ها به معنی زندگی کردن است.
ولی خب، یادم رفت.
--------------------------------------
شانزدهمین جمعه ام در یک رب مانده : هوس
۹۲/۰۱/۰۹