فرشته های مُرده
پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۲۶ ب.ظ
از خواب که پریدم، ایستاده بود بالای سرم. گفت خواب بد دیدی خاله؟ میخوای برات آب بیارم؟ بغلش کردم. درجا یادم رفت که چقدر دلم می خواست زنده نباشم اصلاً از آن همه آشوب. پرسیدم تموم شد؟ گفت نه. یادم نیست پرچم رئال چه شکلی بود. بیارم ببینیش؟ گفتم نه. یه بوس بده. بعدش پرسیدم چرا امروز نخوابیدی؟ گفت چون همه ی فرشته هام مُردن. گفتم هر کار خوبی که بکنی، یکی از فرشته هات زنده میشن. گفت نقاشی کشیدن کار خوبیه؟ گفتم آره. گفت یادم باشه امشب مسابقه ی رئالو نگاه کنم...
***
... : "هر کار بدی که بکنی، یکی از فرشته هات می میرن."
چه بُکُش بُکُشی داشته ام این پنج ماه. چقدر زمخت شده ام.
۹۲/۰۶/۲۸