سالِ نکو
چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۱ ق.ظ
ضرب المثل ها باید راست باشند. درست باشند. حاضرم برای راست بودن این یکی نذر کنم. همین که می گوید سالی که نکوست از بهارش پیداست، همین. بهارهای کودکی و نوجوانی را اگر سوا کنیم، این چند سال اخیر اصلاً بهار نداشتیم. بهاری نداشتیم که سال نکو بیاید از پی اش. اما امسال...
هنوز خیال می کنم دارم خواب می بینم. خیال می کنم چشم که باز کنم دوباره صحنه مثل چند سال اخیر چیده شده و همان اخم و تخم ها، همان بدخلقی ها، همان دعواهای مسخره و بی اساس و بی معنی و بی جا، همان حرف های نازیبا، درست چند ساعت مانده به تحویل سال، قرار است تکرار شود. انگار خواب دیده ام که امسال همه می خندیدند، همه بودند، آرامش بود و در سایه ی همه ی اینها عید شد!
تفاوت دارد از سر و روی این سال می ریزد. من با این تفاوت ها کِیف می کنم! هر شب دو سه بار از خواب می پَرم و این بهار را در ذهن مرور می کنم تا ببینم واقعی بوده یا نه. من به این وقایع عادت ندارم. کاش اینقدر ادامه داشته باشند تا به آنها عادت کنم. من برای درست بودن آن ضرب المثل، نذر می کنم...
۹۳/۰۱/۰۶