جادوگرها در خواب
يكشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۲۸ ب.ظ
نوشتن برایم آسان ترین کار دنیاست. همیشه بوده. غیر از وقت هایی که آنقدر حالم بد است که نفس کشیدن هم سخت است و طاقت فرسا، چه برسد به جادو کردن. کلمه جادو می کند. می توانی یکی را سبز کنی یا می توانی به آتش بکشانی اش. کاری ندارد. فقط باید چیزی را پیدا کرد که ارزش جادو کردن داشته باشد. زمانه کمتر از این چیزها در اختیار آدم می گذارد. چشم که می گردانی یا آنقدر "سطح" می بینی که سرت می خورد به کَف یا آنقدر "عمق" می بینی که چیزی نیست جز تاریکی! همیشه عمق برایم مساوی با تاریکی بوده. چیزی معادلِ دره. سوژه های این روزها نیازی به جادو ندارد. یک گزارش ساده هم از پسشان برمی آید. خیلی ها الان همین کار را می کنند. خیلی ساده، از کمترین ظرفیت واژه ها استفاده می کنیم فقط برای لال نشدن. حیفمان می آید قدرت کلمه ها را خرج کنیم برای چیزهای ساده. همه منتظریم. منتظر چیزی که ارزش داشته باشد. چیزی حتی بالاتر از خود زندگی.
* این پست در لینک زن
۹۳/۰۳/۲۵