کجای دنیای خودم ایستاده ام؟
سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۰۹ ب.ظ
هر از گاهی باید نگاهی به دور و برمان بکنیم و ببینیم سرمان را با چه چیزهایی گرم کرده ایم. دقت کنیم و ببینیم دل و عمرمان درگیر چه چیزهایی است. حساب و کتاب بکنیم و ببینیم این چیزها چند تا بال به بال هایمان اضافه کرده اند. کاغذ و قلم جلویمان بگذاریم و روزمان را بنویسیم و ببینیم چند صفحه می شود. بد نیست که هر از گاهی با یک حسابِ سر انگشتی، داشته هایمان را بسنجیم. ببینیم چه چیزهایی را به دست آورده ایم، چند قدم رفته ایم، کجائیم؟
باید «بی خودیجات» را شناسایی و حذف کنیم. این یک امر بدیهی است. چیزی واضح و روشن که مدام پشت گوش می اندازیمش، که اصلاً حواسمان به آن نیست. چقدر وبگردی و کافه گردی و سینماگردی و کتاب گردی و رفیق گردی؟ باید ببینیم کدام را می توانیم بیست روز کنار بگذاریم و حالمان خوب باشد هنوز و با نبودن کدام یکی خودمان را جا مانده و جدا مانده از مسیر پیشرفت و زندگی می دانیم. آن وقت ارزش و جایگاهش معلوم می شود و اینکه اصلاً باید باشد یا نه! چند سالی می شود که دارم این را تمرین می کنم. اینطوری وابستگی ها کم و کم تر می شود. بارِ آدم به شکل عجیبی سبک تر و خیالِ آدم آسوده تر می شود.
می شود کسی که کار و بار و کسب درآمد و دانشش با اینترنت نیست، بیست روز، برخلافِ عادتِ هر روز و هر ساعت ِ قبل، به هیچ وبلاگی سر نزند و نرود سراغِ اینترنت و بعدش برگردد و ببیند که دنیا از جایش تکان نخورده! که دنیایش از جا تکان نخورده! این که خیلی ساده است! آدم از خودش جا می ماند خیلی وقت ها، نه از دنیا.
از دنیا که بخواهی بنویسی، صدها صفحه می شود. از خودت چند صفحه می توانی بنویسی؟ چند دقیقه ی مفید می توانی از خودت حرف بزنی؟
۹۳/۰۵/۰۷