نارنجی ها به بهشت می روند
چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۴۷ ق.ظ
یکی از بزرگ ترین غصه های من، فاصله ی طولانیِ خانه ام تا خانه ی شماست، نارنجی جان. می دانستی همیشه بخشِ مگو، پنهانی، دور، ترسناک و ترس دار و حتی خجالت دارِِ وجودم را می گذارم برای وقتی که دستم به دست هایت برسد و بتوانم بی ترس و بی خجالت و آرام و منطقی همه چیز را با تو حرف بزنم و تو همه چیز را با من حرف بزنی و دنیایمان بشود یک پیک نیکِ دو ساعته دور از جهنم؟
انسان موجودی اجتماعی است و برای جلو رفتن، گاه باید خیلی ها را تحمل کند. خیلی ها را تحمل می کنم. اما برای با تو بودن، روزشماری می کنم. تو با ارزشی. تو به تمام ساعت هایی که باهمیم ارزش می دهی.
بیشتر ببینمت جانکم! بیشتر!
۹۳/۰۵/۲۲