یک بار دیگر، وبلاگ
پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۵ ب.ظ
واژه ها اصولاً از جایشان تکان نمی خورند. به یک جایی که بچسبند، دیگر چسبیده اند. خوش شانس و خوش قلم که باشی، آنها را می چسبانی روی کاغذی، صفحه ی وبلاگی، چیزی... اما اگر خیلی زرنگ نباشی و ذهنت هم مشکل داشته باشد با دست کشیدن از جمله سازی، آن وقت است که کار به جاهای باریک می کشد، جاهای باریکِ نزدیک به انسداد یا انفجار (بسته به حال عمومی ات).
به انفجار نرسیدم. انسداد اما نزدیکم شده. دارم کم کم مسدود می شوم. دوست نداشتم بلاگفا را رها کنم. دوستش داشتم. هرچه که بود با این همه ایراد و انتقادی که این همه سال واردش کردند، برای من دوست خوبی بود. هر روز صفحه ی اول سایت را باز می کنم تا درست شدنش را به چشم خودم ببینم. تا به حال که میسر نشده. 10 سال در بلاگفا نوشتم. شاید باید برای این 10 سال بیشتر از این ها صبر می کردم. ولی واژه ها چسبنده تر از آنند که صبوری را تاب بیاورند...
حالا من اینجام. حتی تنهاتر از قبل. بدون دوستان بلاگفایی. بدون فضای آشنایی که دوستم بود...
به انفجار نرسیدم. انسداد اما نزدیکم شده. دارم کم کم مسدود می شوم. دوست نداشتم بلاگفا را رها کنم. دوستش داشتم. هرچه که بود با این همه ایراد و انتقادی که این همه سال واردش کردند، برای من دوست خوبی بود. هر روز صفحه ی اول سایت را باز می کنم تا درست شدنش را به چشم خودم ببینم. تا به حال که میسر نشده. 10 سال در بلاگفا نوشتم. شاید باید برای این 10 سال بیشتر از این ها صبر می کردم. ولی واژه ها چسبنده تر از آنند که صبوری را تاب بیاورند...
حالا من اینجام. حتی تنهاتر از قبل. بدون دوستان بلاگفایی. بدون فضای آشنایی که دوستم بود...
۹۴/۰۳/۲۸