صدای قدم هایش، ریتم باران را بهم نمی زند
چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۴۳ ب.ظ
هوای تهران بارانی است. آن شب هوای کرج بارانی بود. تاریک بود. محوطه ی خوابگاه همیشه نور کمی داشت. چراغ ها هیچکدام جان نداشتند. حالم جوری بود که با سین رفتیم قدم بزنیم. حرف هم زدیم. یادم نیست چه گفتیم، چه شنیدیم. همان قدم زدن کافی بوده که یادم بماند. قدم زدن با سین بهترین کار دنیاست. امشب هم اگر سین بود، خوب بود.
۹۴/۰۶/۲۵