صبح دل انگیزِ یک روز تعطیل پاییزی
پنجشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۷ ق.ظ
صبح با مهربانی بیدارم کرد. یک جان هم چسباند کنار اسمم. در مورد مقدار خوابیدنم چیزی نگفت، در مورد اینکه پس کی می خواهم خانه را سر و سامان بدهم هم، حتی بی عرضه بودنم را هم یادآوری نکرد.
داشت باورم میشد که دنیا تصمیم گرفته است جای بهتری بشود، که همه چیز لو رفت.
داشت باورم میشد که دنیا تصمیم گرفته است جای بهتری بشود، که همه چیز لو رفت.
۹۴/۰۷/۱۶