خواب های صورتی غمگین
جمعه, ۱۱ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۲۱ ب.ظ
عجب آسمان آبیِ قشنگی! این را که داشت می گفت، توی سرش پر بود از تصویر آسمانِ صورتیِ سیاره اش، دلش هم بگی نگی تنگ شده بود، ولی دوست نداشت غیرصمیمی به نظر برسد. قول داده بود بین آدم ها درست زندگی کند. مهربان باشد. تا آنجا که می تواند دوست پیدا کند و عادی به نظر برسد. یک عادیِ خوب.
روزها پای قولش می ایستاد. قوی و محکم. شب ها اما، خواب های صورتی می دید.
کم کم همه چیز خیلی سخت شد.
حالا همه چیز خیلی خیلی سخت شده.
4 تیرماه 1394
۹۴/۱۰/۱۱