شجاع
چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ب.ظ
دیروز که آسمان تهران حسابی میبارید، قد و نیم قدها شگفتزده ردیف شده بودند کنار پنجره و بارش را تماشا میکردند. نمیدانم از کجا کلمهی «سیل» به جمعشان راه پیدا کرد که ناگهان محور صحبتهایشان شد ترس از جاری شدن سیل و مُردن توی مهد!
همینطور داشتم گوش میدادم که ببینم تهش چه میخواهد بشود و به کجا میرسند که یکیشان با صدای بلند اعلام کرد : «نترسید. الان میرم بیرون دهنمو باز میکنم همهی بارونا رو میخورم تا سیل نیاد!»
۹۵/۰۱/۲۵